یکشنبه ۱۳۹۲/۱۲/۰۴

مادر شهيدان قنبري:

رزمندگان اسلام نگذاشتند انقلاب به دست نامحرمان بيفتد

جمعي از اعضاي شوراي اسلامي شهر قزوين با خانواده شهيدان مجيد و عبدالحسين (سعيد) قنبري و محمدحسين اکبري رضايي‌فرد ديدار و گفتگو کردند.

 

مادر شهيدان مجيد و سعيد قنبري و خواهر شهيد اکبري رضايي در اين ديدار با اشاره به اينکه رزمندگان اسلام نگذاشتند انقلاب به دست نامحرمان بيفتد گفت: مجيد به علت اينکه 14 ساله بود سپاه اجازه نمي داد به جبهه برود يک روز جلوي من زانو زد گفت اگر اجازه ندهي به جبهه بروم، روز قيامت جلوي خانم فاطمه زهرا(س) زانو مي زنم مي گويم مادرم اجازه نداد به فرزندتان خدمت کنم و من برگه رضايت را امضا کردم و در نهايت در 16 سالگي شهيد شد.
مادر اين شهيدان افزود: دوستانش مي گفتند يک روز توي جبهه غذا نداشتيم که مجيد رفت از سنگر عراقي ها غذا آورد و همين طور مي گفتند روزي بود آب نداشتيم که همه توي سنگر از حال رفته بوديم و وقتي نسيم مي آمد ما کمي حال مي آمديم و جان مي گرفتيم ، الان هم من هر وقت آب مي خورم ياد آن لحظه فرزند شهيدم مي افتم.
حاجيه خانم رضايي در خصوص شهيد سعيد قنبري نيز گفت: ما از مکه براي سعيد ساعتي آورده بوديم که جان پسرم را نجات داد سعيد مي گفت در مهاباد برايمان کمين گذاشته بودند و بچه قنداقي را وسط جاده قرار داده بودند که ما فهميديم اين کمين است رد کرديم، ديديم کمين ديگري زده اند به پيچ رسيديم من ساعتم را از دست درآوردم و به افرادي که پشت موضعي کمين کرده بودم گفتم اين نارنجک بگيريد با پرت کردن ساعت به سوي آنها فرار کردند و ما نجات پيدا کرديم.
فصيحي رامندي، رئيس کميسيون خدمات شهري شوراي شهر:
بايد بگوييم شهدا شرمنده ايم
فرج اله فصيحي رامندي، رئيس کميسيون خدمات شهري شوراي اسلامي شهر گفت: ما جامانده از قافله شهدا فقط بايد اين جمله را بگوييم شهدا شرمنده ايم.
وي ادامه داد: تازه تيپ تشکيل شده بود و قرار بود شهيد حسن پور، کادر تيپ را مشخص کند و در نهايت سعيد قنبري معاون اطلاعات و عمليات شد و يک جيپي داشت و در نهايت در والفجر مقدماتي شهيد شد.
 وي در خصوصص شهيد "اکبري رضايي " نيز گفت: ايشان فرمانده دسته توي خيبر بود ما توي اون عمليات به مشکل خورديم با شهيد زين الدين تماس گرفتم، زين الدين گفت جزيره گلوگاه جمهوري اسلامي است و امام گفته مقاومت کنيد، مي دانسيتم بچه ها شهيد مي شوند. ولي ايستاديم من پشت بيسيم به همه پيام امام دادم سه نفر که يکي از آنها اکبري رضايي بود به همراه شاه محمدي و جامکلو گفتند تا خون در رگ هاي ماست نمي گذاريم دشمن جلو بيايد اگر دشمن جلو آمد بدانيد ما شهيد شده ايم من چون اسير شدم متوجه سرنوشت شهيد رضايي نشدم بعد از آزادي فهميدم 2 سال بعد به شهادت رسيدند.
صلح جو، عضو شوراي شهر:
شهيد اکبر رضايي فرمانده بسيار شجاعي بود
حسين صلح جو، ديگر عضو شوراي اسلامي شهر نيز گفت: کمين در طلائيه خيلي مشکل بود و جيره غذايي بچه ها خشک بود و آب به سختي بدستشان مي رسيد که شهيد مجيد قنبري در سنگر بودند که با اصابت يک خمپاره 125 دشمن به شهادت رسيد.
وي ادامه داد: شهيد اکبر رضايي در کربلاي 5 شهيد شدند ايشان فرمانده بسيار شجاعي بودند که شهيد احمد کاظمي فرمانده نيروي زميني سپاه خيلي از رشادت هاي ايشان مي گفتند.
وي افزود: ايشان شخصيت عجيبي داشت موقع دعا چمباتمه مي نشست و گريه مي کرد ولي ما اشکي از ايشان نديديم اراده قوي داشت که از درون مي سوخت ولي اشکش را ما نمي ديديم.
اين رزمنده جنگ افزود: در پاتک عمليات بدر لوله تانک هاي دشمن بالاي سر سنگر ما بود ولي شهيد اکبر رضايي با خونسردي مديريت مي کرد.
صديقي، عضو شوراي شهر:
امنيت امروز کشور را مديون شهدا هستيم
محمد رضا صديقي، ديگر عضو شوراي اسلامي شهر نيز با اظهار اينکه امنيت امروز کشور را مديون شهدا هستيم گفت: شهيد اکبر رضايي خيلي آرام بود اگر يک لشگر مسلح در مقابلش قرار مي گرفتند فکور عمل مي کرد .ما در عمليات کربلاي 5 طي 15 شب 15 بار به خط دشمن زديم که رکورد جالبي است.
وي در خصوص شب شهادت اکبر رضايي نيز گفت: شب آخر اکبر رضايي ساعت 4 صبح بود اومد عقب وسايلش گذاشت پيش منو رفت توي يک نهري به نام جاسم توي اون سرماي شبهاي خوزستان غسل کرد و رفت بعد يک ساعت ديدم احمد حيدري دارد توي سرش مي زند گفتم چه شده گفت اکبر رضايي شهيد شد انگار با شهادتش همه لشگر از هم پاچيد.
شايان ذکر است ؛ فرج اله فصيحي رامندي، محمدرضا صديقي، حسين صلح جو، حسين غياثوند از اعضاي شوراي اسلامي شهر، رضا بيک معاون بنياد شهيد و امور ايثارگران استان، اللهياري مشاور امور ايثارگران شهرداري ، مجتبي انتظاري مسئول روابط عمومي شوراي شهر و رشوند مسئول پايگاه اطلاع رساني شهرداري قزوين حضور داشتند.
مجيد قنبري، بيست و چهارم بهمن 1347 در شهر قزوين به دنيا آمد. پدرش يحيي، جهادگر بود و مادرش معصومه نام داشت. تا دوم راهنمايي درس خواند. از سوي بسيج در جبهه حضور يافت. پانزدهم فروردين 1364 با سمت آرپي‌جي‌زن در طلائيه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسيد. مزار او در گلزار شهداي زادگاهش قرار دارد. برادرش عبدالحسين نيز به شهادت رسيده است.
عبدالحسين قنبري، بيست و پنجم خرداد 1341 در شهر قزوين به دنيا آمد. پدرش يحيي، جهادگر بود و مادرش معصومه نام داشت. تا چهارم متوسطه درس خواند. سال 1361 ازدواج کرد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. هجدهم بهمن 1361 با سمت معاون اطلاعات عمليات در رقابيه بر اثر اصابت ترکش گلوله خمپاره به سر، شهيد شد. مزار او در گلزار شهداي زادگاهش قرار دارد. برادرش مجيد نيز به شهادت رسيده است.
اکنون ما، در شهر مهاباد هستيم، بالاي تپه اي که تمام شهر را زير نظر داريم. هر گروه از ما يک جا هستند، همانطور که مي دانيد اينجا جنگ داخلي است. سپاه اسلام با کفار دمکرات و کومله و فدايي. ديشب در اين منطقه درگيري بود و صداي گلوله و تيراندازي از هر طرف شنيده مي شد و درست مثل فيلم هاي سينمايي بود.
يکي از بچه ها مي گفت: من فکر مي کنم الآن در تهران نشسته و دارم فيلم سينمايي تماشا مي کنم.تپه اي که روي آن هستيم، تپه ي تلويزيوني نام دارد و روي هم رفته جاي خوبي است. امروز هم درگيري است، ولي بچه ها که عين خيالشان نيست، انگار نه انگار که جنگ است و گلوله مي آيد، بدبخت دموکراتها که ديگر قدرتي ندارند و فقط مي آيند مثلاً بچه هاي کوچک را مي اندازند توي خيابان و وقتي ماشين هاي سپاه ترمز مي کنند، دموکراتها آنها را به گلوله مي بندند. شهيد عبدالحسين قنبري / ??/?/????
بسم الله الرحمن الرحيم.
 «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله و اشهد ان علياً ولي الله و اشهد ان خمينياً روح الله » . قال الله الحکيم في کتاب الکريم. اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. «يا ايها الذين امنوا من يرتد منکم عن دينه فسوف يأتي الله بقوم يحبهم و يحبونه اذله علي المؤمنين اعزه علي الکافرين يجاهدون في سبيل الله و لا يخافون لومه لائم ذلک فضل الله يؤتيه من يشاء و الله واسع عليم». (مائده/ ??).
اي کساني که ايمان آورديد! آگاه باشيد؛ هر که از دين خود خارج گردد، خداوند قومي را که بسيار دوست مي‌دارد و آن‌ها نيز خدا را دوست مي‌دارند و نسبت به مؤمنان با تواضع و نسبت به کافران با عزت و مقتدرند، به نصرت اسلام بر مي‌انگيزد که در راه خدا جهاد مي‌کنند و در راه دين از ملامت و نکوهش هيچ کس باکي ندارند و اين فضل خداست، که هر که را خواهد عطا کند.اي مردم! مواظب باشيد که از دين خدا خارج نگرديد و اين قومي که خداوند فرموده است، شما باشيد.اي مردم! صفات اين آيات را کسب نموده و بدانيد که اين انقلاب به دست شما به ثمر رسيده است.
اگر شما دست از امام‌تان و رهبرتان برداريد و تفرقه کنيد، اين انقلاب ضربه مي‌خورد. نه از امام عقب بمانيد و نه جلو برويد و در برابر بمباران‌ها و محاصره‌ي اقتصادي و مشکلاتي که دشمن براي به زانو در آوردن شما به وجود مي‌آورد، مقاومت کرده و مشت محکمي به دهان ياوه‌گويان و دشمنان بزنيد و به تمام جهانيان بفهمانيد که ملت ما تا رسيدن به کربلا و قدس از پاي نخواهد نشست و از جنگ خسته نخواهد شد و از امام دست بر نخواهد داشت. در ضمن از همه آشنايان، فاميل، هم‌سنگران و خصوصاً خانواده‌ام حلاليت طلبيده و التماس دعا دارم. به اميد زيارت کربلا.
. محمدحسين اکبري رضايي‌فرد??/??/????
همزم شهيد:
در عمليات کربلاي ? با شهيد آذربايجاني با هم بوديم، ?، ? روز بود که عمليات کرده بوديم. مقر ?? در تصرف عراقي ها بود، تقريبا ??? يا ??? متر به جلو رفتيم و مقر ?? را تصرف کرديم، جاده اي که گرفتيم، به کانال ماهي متصل مي شد، عمليات خيلي شيريني بود، فرمانده ي گردان ما، اکبر رضايي بود. ما با شهيد آذربايجاني فقط ? سنگر فاصله داشتيم، تقريبا ?، ? روزي ازعمليات گذشته بود، ساعت ? نيمه شب بود، من و آقاي حضرتي و آذربايجاني داخل سنگر بوديم که يک خودروي نيروهاي عراقي در تاريکي آمد و چسبيد به خاکريز ما و شروع به تيراندازي کردند، ما هم يک نارنجک به داخل آن انداختيم و ? سرباز بعثي که داخلش بودند، کشته شدند، آنها ظاهرا هنوز نمي دانستند که ما شب قبل مقر ?? از عراقي ها گرفته ايم و خيال مي کردند که ما از نيروهاي خودشان هستيم. ما آنها را کشتيم و غذاي ايشان هم که براي ساير نيروهايشان مي بردند نصيب ما شد. بعد از چند روز داخل همان مقر با اکبر رضايي که فرمانده ما بود و شهيد آذربايجاني نشسته بوديم که اکبر رضايي يک ليوان آب برداشت و حدود ? کيلومتر جلوتر رفت و با همان يک ليوان آب غسل شهادت داد. وقتي برگشت کاملا نوربالا مي زد، هر چي به او گفتم امشب را بمان و نرو، گفت: نه، بايد بروم و خط را تحويل بدهم. و خلاصه هم با آذربايجاني رفت که فردا صبح با خبر شديم هر دو به شهادت رسيده اند.

 

تصاویر مرتبط